×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

رنـگـــارنــــــگ

من کوه بی‌جان نیستم انسانم من!

× سنگ مقدس در این جهان بسیار است صیقل خورده به بوسه‌های لبان خشکیده از عطش. ایمان به جسم بی‌جان روح می‌بخشد، لیکن من جسم بی‌جان نیستم انسانی زنده‌ام من. من نابینایی ِ آدمیان را دیده‌ام و توفیدن گردباد را بر عرصه‌ی پیکار، من آسمان را دیده‌ام و آدمیان را سر گردان به مِهی دودگونه فروپوشیده، مرا به ایمان ایمان نیست. اگر اندوهگینت می‌کند بگو اندوهگینم. حقیقت را بگو، نه لابه کن نه ستایش. تنها به تو ایمان دارم ای وفاداری به قرن و به انسان! توان تحملت ار هست شکوه مکن.به پرسش اگر پاسخ می‌گویی پاسخی در خور بگوی.در برابر رگبار گلوله اگر می‌ایستی مردانه بایست که پیام ایمان و وفا به جز این نیست!
×

آدرس وبلاگ من

antiman.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/womantiny

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

دنیــای خــود تـو ٍ..!!!


Animated wallpaper, screensaver 240x320 for cellphone

 

گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از

 

 دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و

 

بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟

 

 

گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی، که در تمام لحظات

 

 بودنت برمن تکیه کرده بودی،

 


من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی،


من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد،


با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم



گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟



گفت: عزیزتر از هر چه هست،


اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید


عروج می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز

 

 هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان


چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود



گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟



گفت: بارها صدایت کردم،


آرام گفتم: از این راه نرو که به جایی نمی رسی،


توهرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد


بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست از این راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید



گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟



گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی،


پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی،


بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی،


می خواستم برایم بگویی و حرف بزنی.


آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تنها اینگونه شد تو صدایم کردی


گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟



گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم،


تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر،


من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی


وگرنه همان بار اول شفایت می دادم.



گفتم: مهربانترین خدا، دوست دارمت



گفت: عزیزتر از هر چه هست من دوست تر دارمت



جمله آخر:توی یک دنیای شیشه ای زندگی می کنی ....

پـــس هیـچ وقـت بـه اطرافت سنگ پرتاب نــــــــــــــــکـــــــ ـن!!

چون اولین چیزی که مــیـــشـــکــنــــه ...

دنیــای خــود تـو ٍ..!!!
جمعه 8 بهمن 1389 - 10:52:07 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


روان شناسی چت و کاربران چت روم ها


زخمهاي تنت


گذرگاه


مورچه اخراجی


سُکوت


شيطنت


سلام دوستِ من


عاقبت دوستی‌های اینترنتی


تست اعتیاد اینترنت :


راه های مصونیت از خطرات اینترنتی


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

64410 بازدید

27 بازدید امروز

6 بازدید دیروز

152 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements